من آمدم با سفر نامه شمال
90/6/20 دومین عصر کاری مرتضی رهسپار شمال شدیم بلیط ساعت 10 شب بود . ولی ما 4بعدظهر روز بعد رسیدیم بابلسر. چراش؟ طولانی حالشو ندارم بگم که ماشین ساعت 12شب قم خراب شد و......... رسیدیم به خانه امیدم من از ذوق دیدار خستگی را معنا نمیکردم و با تمام شب زنده داریم همگام تو بودم که نکنه بری سراغ باباجونت (دیدی مرتضی چقدر دوستت دارم) 90/6/24 با عمو احمد رفتیم مجتمع ساحلی بانک رفاه .با وجود عمو جون کمی از دلهره ام پنهان بود اما از شیطنتت بگم که البته بسیار اندک از دیدگاه شما و بسیار وسیع از قول من بود. فرمانده ،نازنین دختر عمو جان بود که طبق تاثیر از او شما هم هرکاری انجام میدادی .از سنگهای بزرگ گرفته که پرت کنی تو دریا ( البت...
نویسنده :
gelareh
23:07